مصیبت وقتی بیشتر میشد که این کشتار و غارتگری پایش به اماکن مقدس هم میرسید؛ آن وقت هتک حرمت این اماکن به داغ سنگینتر و مضاعفی برای مردم تبدیل میشد. در میان همه وقایعی که طی سدههای گذشته در مشهد اتفاق افتاده است شاید واقعه هجوم ازبکان در سال ۹۶۸ خورشیدی تلختر از همه باشد. اتفاقی که در این هجوم افتاد، چنان احساسات را جریحهدار کرد که تا سالها خاطره تلخ آن از یاد نرفت. هرچند این هجوم در ماه محرم اتفاق نیفتاد؛ اما برخی آن را عاشورای مشهد و حرم رضوی دانستهاند.
منشأ غارتگران
مورخان معتقدند ازبکها شاخهای از مغولان بودند که توانستند بقایای تیموریان را از خراسان بزرگ بیرون کنند و به قدرتی در منطقه تبدیل شوند؛ قدرتی که به رسم مغولی، مناطق جنوبی خراسان را هم ملک خود میپنداشت و از این زمان به بعد مصیبت مردم مشهد مضاعف شد. به این ترتیب از سال ۸۸۶، خراسان و از جمله شهر مشهد همواره در خطر تعرض ازبکها قرار داشت. نخستین بار در سال۸۸۸ خورشیدی مشهد به تصرف ازبکها درآمد، اما آنها تقریباً بدون خونریزی وارد شهر شدند و از آن مهمتر، شیبکخان، فرمانروای ازبک نسبت به حرم رضوی جانب احترام را نگه داشت. فضلالله روزبهان خُنجی در کتاب «مهماننامه بخارا» آورده است با ظهور و اعتلای دولت صفوی، ازبکها تاب تحمل قدرت آنها را نیاوردند و از مشهد گریختند. شاه اسماعیل یکم در نبردی خونین، ازبکها را سر جای خود نشاند و شیبکخان را به هلاکت رساند. اما ازبکان ولکن ماجرا نبودند. هماهنگی آنها با امپراتوری عثمانی موجب میشد هر وقت هجومی از غرب به ایران انجام میگرفت، اینها از شرق بر سر مردم خراسان و به ویژه شهر مشهد بتازند. به همین دلیل در دوره شاهتهماسب یکم، باروی بزرگی اطراف مشهد ساخته شد که مانع از غارتهای مکرر ازبکها شود. در سالهای بعد، وجود سردارانی مانند میرحسین تبادکانی که از دل و جان در پاسداری از حرم رضوی و مشهد مقدس میکوشید مانع از غارتگری دوباره شد؛ اما شرایط در سال ۹۶۸ اصلاً شبیه قبل نبود.
محاصره هفت ماهه مشهد
ازبکها در سال۹۶۶ از اختلافات داخلی ایران که در ابتدای حکومت شاهعباس یکم وجود داشت سوءاستفاده کردند و به خراسان تاختند؛ هرات غارت شد اما مشهد به دلیل داشتن دیوار محکم در امان ماند. با این حال، یک سال بعد وقتی خبر درگیریهای سنگین شاهعباس با عثمانیها و نیز بیماری شدید فرمانروای صفوی به دست عبدالمؤمنخان، خانِ ازبکها رسید، لشکری آماده کرد و به سوی خراسان تاخت. اینبار خبری از حمایت دولت مرکزی ایران نبود؛ شهرها یکی پس از دیگری سقوط کردند و مردم مظلوم این سامان، گرفتار تیغ غارتگران ازبک شدند؛ مشهد به محاصره آنها درآمد. این محاصره یکی از طولانیترین محاصرههای تاریخ شهر مشهد بود؛ به مدت هفتماه و نیم. مردم شهر و مدافعان آن در برابر مهاجمان پایداری کردند و اجازه ندادند احدی از دیوارها بگذرد؛ اما با توجه به زیاد بودن لشکر دشمن و نداشتن ملزومات برای دفاع از شهر و از طرفی، قحطی جانکاهی که مردم را آزار میداد، تداوم این وضعیت امکان نداشت و بالاخره مهاجمان توانستند به داخل شهر راه پیدا کنند.
قتلعام مردم در مقدسترین نقطه ایران
ازبکان، خشمگین از مقاومت طولانی مردم مشهد، هر که را در کوچهها یافتند از میان برداشتند. زنان و کودکان شهر به همراهی سادات و باقیمانده مدافعان، در حرم مطهر پناه گرفتند. ازبکان غارتکنان خود را به حرم رساندند و از دروازههای آن گذشتند. آخرین مقاومتها برای ورود ازبکان به روضه منوره با شکست روبهرو شد؛ مدافعان حرم بهای این پاسداری و جانبازی را با خون خودشان پرداخت کردند. تا یک نفر از آنها زنده بود، پای غارتگران به روضه منوره نرسید؛ اما وقتی آخرین مدافع در خون خود غلتید، کار کشتار وارد مرحلهای جدید شد؛ این بار زاهدان سالخوردهای که در گوشه و کنار حرم به عبادت مشغول بودند هدف تیغ تیز قرار گرفتند. میرمحمدحسین مشهور به «میر بالای سر» یکی از سادات متقی و سالمند در حالی که در کنار ضریح مطهر امام هشتم(ع) مشغول تلاوت قرآن بود با شمشیر تکهتکه شد. کودکان و زنانی که شاهد این وحشیگری بودند هم از این بلا در امان نماندند. بسیاری از آنها کشته شدند یا به اسارت درآمدند. این کشتار و وحشیگری سه روز تمام ادامه داشت. خواندمیر، مورخ دوره صفویه آمار کشتهشدگان این حمله وحشیانه را ۵هزار و ۷۰۰ نفر نقل کرده است. براساس گزارش اسکندربیگ منشی در «عالمآرای عباسی»، عبدالمؤمنخان پس از این کشتار، فرمان غارت را هم صادر کرد و بسیاری از نذورات و نفایس حرم رضوی، از شمعدان و ظرف گرفته تا کتاب و قندیلهای مرصّع، از حرم رضوی به تاراج رفت. ازبکها به مدت ۱۰ سال بر مشهد مسلط شدند و برای ایجاد رعب و وحشت در دیگر شهرهای خراسان مانند سبزوار نیز دست به قتلعام مردم زدند.
فرجام غارتگر
۱۰ سال بعد، شاهعباس یکم پس از صلح با عثمانیها این فرصت را بدست آورد که مشهد را از اشغال ازبکان برهاند. درست در همین سال بود که خون مظلومان کشته شده در حرم رضوی دامن عبدالمؤمنخان را گرفت. خوی وحشیگرانه او عرصه را بر اطرافیان تنگ کرد؛ برخی سرداران علیه عبدالمؤمن دستبهیکی کردند و او را به فجیعترین شکل ممکن به قتل رساندند؛ بدنش تکهتکه شد، درست مانند پیکر آن زاهد پرهیزکار «میر بالای سر». این گزارشی است که اسکندر بیگ منشی در «عالمآرای عباسی» آورده است. هرچند مشهد پس از آن نیز گاه و بیگاه مورد تعرض مهاجمان قرار گرفت، اما دیگر این واقعه تلخ در داخل شهر تکرار نشد.
نظر شما